کاظم و دوستان

کاظم رفیق خوبی بودم

انتظار

چشمانت حواسم را نبودنت خیالم را و لبخند شیرینت هوش و حواسم را پرت می کند، چه احساسی از این زیباتر که بی هوا به فکر رخ زیبایت هر لحظه غافلگیر می شوم، عزیز لحظه هایم یادت تداعی زیباترین خاطرات خوب با تو بودن در این روزهای نو رسته های بهاری مرا دل بسته تر میکند به انتظار آمدنت... #سالارنامی
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

شهر غبار آلود

عصرها در این شهر غبارآلود به روی همان نیمکت روبروی همان کافه همیشگی اندوه چشمانم تو را با سکوتشان فریاد میزنند، دل تمام رهگذران به حال التماس اشکهایم می سوزد ای کاش تو حال چشم هایم را می فهمیدی وقتی تو را فریاد میزنند ای کاش اینقدر سنگ دل نبودی وقتی میدانی دلم برای تو تنگ شده... #سالارنامی
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

تبسم

عزیز جانم هر روز تبسم شیرین نگاهت می تابد در شاعرانگی ام و چقدر زیباست چشمانت در عاشقانه هایم... #سالارنامی
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

فاتح

عزیز لحظه هایم تو تنها فاتح آغوش من در رویا و خیال این روزهایی که هر روز سوار بر اسبِ زیبای گیسو سفیدت با آن نگاه عاشقانه ات بر قلمرور قلب عاشق من می تازد، امروز هم‌مثل هر بار خودم را در حصار آغوشت اسیر می بینم و چه لحظه ی شیرین و حساسی است لحظه ای که تمامم را به چشمانت میبازم و اشتیاق من به بوسیدن لبهایت تماشایی است، عزیز جانم همین حس خوشبختی من به تو زیباترین واژه ای است از عشق که قلبم را وادار میکند به تپیدن ‌ در رویا و خیال شیرینِ بودنت...
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

شاخه

امشب شاخه دلتنگیم با عبور طوفان یادت شکست و دوباره باران اشک‌ در رودخانه چشمهایم جاری شد، باز هم امشب در خلوتگاهم بعد از کمی از نیمه شب در پی نشانه ای از تو عکست که به در و دیوار خیالم به جا مانده بود خوابم را بی خوابی کشاند و آن را در قاب تنهایی به آغوش گرفتم، تو هرگز نخواهی فهمید که من تا خود طلوع صبح عکست را میبوسم... #سالارنامی
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

حاصل نوشته هایم

حاصل نوشته هایم زخم ها و دلتنگی هاییست که بی اندازه عمیق است و هر شب چوب خطی به پیشانیم اضافه می کند، چقدر دلم برای یک نگاه دوباره تو وقتی محوه چشمانت می شدم تا نزدیکی صبح تنگ‌شده، یادم‌میاد داشت چشم هام بسته می شد از خواب اما به فکر این بودم آن لحظه شیرین تر از خواب چشم های تو بود دوباره چشم هام‌ رو باز میکردم یک فرشته با چشمهای زیبایش داشت‌نگاهم میکرد خیلی دلم تنگ شده فقط نمی دانم تا کجای این دلتنگی من باشم تو برمیگردی...
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

حاصل نوشته هایم

حاصل نوشته هایم زخم ها و دلتنگی هاییست که بی اندازه عمیق است و هر شب چوب خطی به پیشانیم اضافه می کند، چقدر دلم برای یک نگاه دوباره تو وقتی محوه چشمانت می شدم تا نزدیکی صبح تنگ‌شده، یادم‌میاد داشت چشم هام بسته می شد از خواب اما به فکر این بودم آن لحظه شیرین تر از خواب چشم های تو بود دوباره چشم هام‌ رو باز میکردم یک فرشته با چشمهای زیبایش داشت‌نگاهم میکرد خیلی دلم تنگ شده فقط نمی دانم تا کجای این دلتنگی من باشم تو برمیگردی...
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

چشمان بارانیم

چگو نه از تو شعر ننویسم وقتی خاطراتت لبخندت نگاه عاشقانه ات تداعی میشود در چشمانِ بارانیم !؟ #سالارنامی
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

زیباترین موسیقی دنیا

امروز عاشقانه هایم از موسیقی زیبایی صدایت ایمن می شود و چه مومنانه آرام می نوازد طنین صدای پُر از آرامش تو نام مرا، عزیز جانم برای من زیباترین موسیقی دنیا صدای توست.... # سالارنامی
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

طرح لبخند

چه حسی زیباتر از این که تبسم شیرین نگاهت آن طرح لبخند بین لبهایت در شریان قلبم رسوخ و بر هُرم‌ نفسهایم سنجاق کنم تا مرا با تمام‌ عاشقانه های دنیا آشنا کند برای دوست داشتن تو... #سالارنامی
+ نوشته شده در چهارشنبه 5 مرداد 1401ساعت 20:15 توسط کاظم |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد